اشراف در مورد وجود، لازمه ی یک تمامیت وجودی و تثبیت هویت فردی انسان است، به گونه ای که ما بتوانیم ابعاد نا مکشوف شخصیت خود را کشف کرده و تبارز بدهیم در غیر آن صورت این ابعاد ناشناخته در ما ایجاد اضطراب خواهدکرد، یکی از این امکانات شخصیتی، اصل دو جنسی بودن انسان است، مفهومی که در نظریه یونگ تحت عنوان "آنیما و آنیموس" مطرح شده است، از لحاظ جنسیتی زن و مرد دو موجودی است که شباهت ها و تفاوت هایی باهم دارند، شباهت ها همان انسان بودن شان است، که این بزرگترین شباهت نوعی است، اما تفاوت های شان زن ومرد بودن شان است که این را هم تفاوت قابل ملاحظه ای ویژگیایی می شود گفت. برخی از ویژگی های زنان در مردان وجود دارند و برخی از ویژگی های مردان در زنان، هر زنی یک تعداد ویژگی های مردانه دارد و هر مردی یک مقدار ویژگی های زنانه دارد و این مشابهت ها نتیجه ی تجربه ی تاریخی است (نوعی کهن الگو است).
این شباهت ها باعث شده است تا ما ویژگی های جنس دیگر را در خود مان ببینیم و اورا بهتر درک کنیم، اگر این شباهت ها نبود ما هیچ ادراکی از جنس مخالف خود نداشتیم، معدود مشکلاتی که در زنان و مردان به وجود می آیند ناشی از مقدار تفاوت هایی است که آنها با هم دارند.
طی سالهای زیادی در جوامع کم آگاه این اکتشاف مورد غفلت قرار گرفته و حتا مذموم بوده است، آنجا مرد، فقط مرد بوده و جبنه ی مردانگی او متبارز و مقبول قرار گرفته است و زن هم فقط زن بوده است که فقط زنانگی را باید به نمایش می گذاشته است، که این کلیشه انگاری منشا تعداد زیادی از اختلافات نقش و روابط را رقم می زده و تعدادی از افراد هر دو جنس را محکوم به انکار و سرکوب یک بخش از وجود شان کرده است، پسری که در خانه با عروسک بازی می کرده است، به شدت تنبیه شده و به او توپ هدیه داده شده است، و دختری که می خواسته بایسکل سوار شود دعوا شده و تار و سوزن خیاطی برایش در نظر گرفته شده است، این سرمایه های فکری راکد است که مارا به چنین اندیشه های قالبی و رفتارهای متعصبانه جنسیتی آغشته ساخته است، نتیجه اینکه هر کسی می خواهد به هر طریقی از یک جنبه ی جنس مخالف خود آگاهی پیدا کند زیرا این آگاهی یافتن به مفهوم آگاهی از بخش وجود خود او قلمداد می شود که تا اکنون تاریک مانده و منشاء مشکلات رفتاری و نگرشی در او گردیده است. البته این الگوی بد آیند سر چشمه ی رفتار های کنجکاوانه ی نا سالم هم شده است، که می توان به عنوان نمونه؛ آزار و اذیت های اختصاص یافته به جنس مخالف را در این مجموعه بیان کرد، زیرا افراد کنجکاو اند بدانند، عکس العمل طرف مقابل چگونه خواهد بود و اصلا هم مهم نیست که پیامد رفتار خوشایند یا نا خوشایند باشد چون در هر صورت او به هدف رسیده است – ارضای حس کنجکاوی در مورد جنبه ی از وجود خود.
این روزها شگردهای شبکه های اجتماعی به ویژه فیسبوک این امکان را فراهم آورده است که مردان و زنان بتوانند از پشت پرده ی مجازی - که لزوما تعهدات و پاسخگویی کمتری را به دنبال دارد- به کاوش این جنبه از ویژگی های شخصیتی خود بپردازند و تلاش کنند بیابند که در صورت تجربه کردن آن چه پیامد و واکنش های درونی (احساس لذت، ترس، نفرت یا شعف) و واکنش های بیرونی (مسخره شدن، تمجید شدن، یا پذیرفته شدن) را روبرو خواهند شد و بدون شک این گزارش واکنشی، در تصمامیم و ساخت دهی روابط بعدی آنها در دنیای واقعی تاثیر گذار خواهدبود، به عنوان نمونه اکنون این امکان مجازی وجود دارد که مردان و زنان بدانند اگر آنها در نقش مقابل زن/ مرد می بودند چگونه تظاهر پیدا می کردند، یا فرزند آینده شان چه شباهت هایی با آنها خواهند داشت، یا با چه زنی/ مردی ازدواج خواهند کرد، اگر ریش داشته باشند چگونه به نظر می رسند و.... بدون شک این مکاشفه یکی از نیازهای فطری انسان و نمونه ی از مرحله ی یک الگوی رشد عمومی است که برای هر فردی سالمی لذت بخش خواهد بود و نباید مورد غفلت قرار بگیرد اما چرا این دریافت در زمان و جایگاه خودش نباید صورت بگیرد؟، آنگاهی که کودکان می خواهند این هارا تجربه کنند، داستان بگویند یا به شکل بازی تبارز بدهند؟ بالقطع اگر این اشراف در زمان خود اتفاق بیفتد جلوی بسیاری از نیازهای روان رنجورانه و رفتارهای سادیستی گرفته خواهد شد و افراد نیز با جنبه های شخصیت خویش به سازش خواهند رسید. بر مبنای تعدادی از نظریه های شخصیتی؛ بین بخش های مختلف شخصیت همیشه تعارض وجود دارد و این تعارض ناشی از وجود نیروهای دوگانه مانعت الجمع و هم تراز است. یکی از این تعارضات بین ویژگی های زنانگی و مردانگی در جنس مردان است و برعکس بین ویژگی های مردانگی و زنانگی در جنس زنان، که افراد همواره در پی حل آن است، اما آنچه که مارا به هشیاری بر می گرداند همان تعادل یافتگی است، اگر تعادل یافتگی به نتیجه برسد فردیت شکل می گیرد و فردیت الگوی کمال است.
پی نوشت: به کودکان اجازه بدهید آزادانه رفتار کنند. هیچ لازم نیست ما نقش جنسیتی و رفتارها را به آنها بیاموزانیم، این نقش ها قبلا به او انتقال یافته و او خواهی نخواهی آنهارا خواهد یافت، مداخله ی دیگران صرف آنها در گمگشتگی هویتی قرار می دهد و این نتیجتا به بیزاری از خود و یک شخصیت سازش نیافته خواهد انجامید.
- در مورد بزرگسالان هم چنین است، اجازه بدهید افراد همانطوری که می خواهند رفتار کنند، صحبت کنند و تظاهرات رفتاری-عاطفی داشته باشند (به هیچ وجه کسی مستحق مسخره شدن نیست فقط به این خاطر که به یکی از اکتشافات نیمرخ شخصیت خود رسیده است)، این یکی از نیازهای سازش یافتگی است بگذاریم خود ما و دیگران راحت زندگی کنیم اینطوری بهتر همدیگر را می فهمیم.