Psychology for change

Psychology for change

وبلاگ تخصصی روانشناسی با تمرکز بر سلامت روان و اختلالات کلینیکی
Psychology for change

Psychology for change

وبلاگ تخصصی روانشناسی با تمرکز بر سلامت روان و اختلالات کلینیکی

ناخوشایندی های زندگی چه چیزی برای ما دارند؟


هر ناخوشایندیِ با رنج حاصل از آن ارزیابی می شود؛ درد، نفرت، درماندگی، حسادت، حرص و ولع و... زمانی برای ما مشکل ایجاد می کنند که از وجود آنها آگاه باشیم و رنج بکشیم اما آیا زندگی بدون رنج ممکن است؟

به این پرسش می توان پاسخ های مفصل و چندگانه ارائه داد، که من فکر می کنم یکی از دغدغه های اصلی انسان خردمند (Homo sapiens) بوده است، به گونه ای که برای فهم، جلوگیری و مقابله با آن روش هایی را در سطح رفتارهای پیشگیرانه، توجیهات فراطبیعی و تغییر در غرض و معنای آن ایجاد کرده‌اند. منابع مهم رنج انسان مثل فقر، بیماری های کشنده، طاعون و جنگ از قرن ها بدینسو وجود دارند، نمی توان انسانِ را سراغ داشت که طعم اتفاقات رنج آور را نچشیده باشد. پس نتیجه اینکه ما با سختی ها روبرو خواهیم شد و لزوم آن بدیهی و حتا ضروری به نظر می‌رسد. پس اگر اینطور است باید ببینیم با این ناخوشایندی ها چه کار می شود کرد؟

یکی از مؤثرترین راه های مقابله با رویدادهای دردناک، رشد از متن این حوادث است، رشدِ پس از شدید ترین ضربه ها، تاب آوری و سرسختی انسان هارا افزایش می دهد و منابع شناختی و شخصیتی اورا به صورت عجیبی ارتقاء می بخشد. چون ما اعتقاد داریم که حوادث ناخوشایند، هیچ چیز خوبی ندارند که به ما یاد بدهند، بنابراین تمام سعی ما بر اجتناب از آنها، انکار و کنترل شان است. به قول نیچه ما باور داریم "بالاتر نمی باید از دل پایین تر بروید_هر آنچه در مرتبه نخست است می باید علت خودش باشد" یعنی این منطق که در مشکلات هیچ چیز خوب و مثبت وجود ندارد، چیز خوب از خوب و بد از بد می روید. اما اصل این است که چیزهای خوب و ستوده با آن چیزهای بد و به ظاهر متضاد خویش مربوط، به هم وابسته و به هم تنیده اند، چه بسا از یک گوهراند. "مهر و کین، حق شناسی و انتقام، شوخ طبعی و خشم به یکدیگر تعلق دارند" که به این معنا نیست که آنها را باید با یکدیگر نشان داد، بلکه به این معناست که امر مثبت ممکن است نتیجه ی امر منفی باشد. این حالت مثل باغبانی می ماند، ممکن است گیاهان ریشه های عجیب و ناخوشایندی داشته باشند، ولی کسی که به توانایی آنها علم و ایمان داشته باشد آنهارا طوری پرورش خواهد داد که گل های زیبا و میوه به بار آورند. بنابر این عواطف منفی مانند نفرت، حسد، درد، شهوت فرمانروایی و تسلط، کینه و... شرط لازم زندگی هستند که می باید به طور بنیادی و ضروری در مجموع اقتصاد زندگی حضور داشته باشند. 

قطع هر ریشه ی منفی، در عین حال به معنای جلوگیری از عناصر مثبتی است که می توانند از آن در بالای ساقه ی گیاه برویند، ما نباید از سختی های خود احساس شرمندگی کنیم، بلکه باید از این شرمنده باشیم که نتوانسته ایم چیزهای زیبایی از آنها برویانیم. 

به صورت کل ما در کنار لذت های زندگی، احساسات مثبت و خوشایند و خوش وقتی ها، به موارد منفی مانند، درد، احساسات ناخوشایند، شکست ها و... نیاز داریم، بدون آنها موارد مثبتی هم در کار نخواهد بود. 

به قول نیچه "در نظر گرفتن حالت های پریشانی و اندوه به مثابه نقیصه و حالتی که باید از بین برده شود [حماقت به تمام معنا] و به مفهوم کلی فاجعه واقعی است... این دیدگاه به همان اندازه احمقانه است که اراده کنیم آب و هوای بد را از میان برداریم

در کل؛ نه هرچیزی که سبب می شود احساس خوب تری پیدا کنیم خوبست، و نه هرچیزی که مارا می آزارد بد است، ما به تمام این تجارب برای زندگی نیاز داریم. بد شانسی های که به زعم ما در مقایسه با دیگران فقط برای ما رخ می دهد و مارا می آزارند، صرفا به این دلیل آزاردهنده هستند که تحت تاثیر تحولات زبانشناختی و پیش فرض های خود در مورد عدالت جهان و فریب کنترل کنندگی قرار داریم، و نیاز است دیدگاه خود در این موارد را تغییر دهیم.

اقتباس از آلن دوباتن_تسلی بخشی های فلسفی.