به ادامه 2 مقالهی قبلی؛ باید یادآور شد که تنبلی تنها زائدهی رکود و رخوت و انرژی نداشتن نیست (حداقل در سطح نگرشی و شناختی اینگونه نیست)؛ گاهی به سبب عدم تناسبِ فعالیتی که باید انجام شود با میزان صرف زمان و انرژی ما این تنبلی عارض میشود؛ فردی که انگیزش کافی و انرژی لازم برای انجام یک فعالیت را دارد اما به دلیل اینکه فکر میکند انجام این کار بسیار ساده است و در شأن وی نمیباشد نیز از انجام کار سر باز میزند، یا فردی که باوجود انرژی و گرایش لازم برای انجام فعالیتی در انتخاب اولویتهای خویش دچار مشکل است و ماهها کاری را به عقب میاندازد چنین حالتی را نیز میتوان نوعی اهمالکاری در انجام آن کار عنوان کرد اما در این مقاله سعی میشود تا یک مساله ی مهم، قابلشناسایی و قابلتغییر را که در تنبلی و اهمالکاری دخیل میباشد موردبررسی قرار بدهیم؛
تفاوتهای بیولوژیکی آدمها، نهتنها خصوصیات بدنی، فعالیت اندامهای بدن و دیگر تفاوتهای ظاهری را به وجود میآورند بلکه در تفاوتهای شناختها، هیجانات و رفتارهای آنان نیز سهم مهمی دارند؛ و نباید انکار کرد که قسمتهای زیادی از فعلوانفعالات ذهنی ما متأثر از بیولوژی است. ویژگیهای ژنتیکی مبنای عملکرد اندامهاست اما اینهمهی موضوع نیست، تجربیات بعدی، دانش، تغییرات سالهای رشد و عناصر یاد گرفتهشدهی که قطعاً روی تن و روان تأثیر میگذارند این کیفیت را مشخص میکنند. در کل، ما یک چرخهای از فعالیتهای زیستی را بهگونهای برنامهریزیشده با خود داریم که در هر فردی متفاوت از بقیهی افراد است؛ مانند مدتزمانی که به خواب نیاز داریم، مقدار غذایی که ما را به سیری میرساند، در خانمها مدتزمان و نوعیت عادت ماهانهی شان، در افراد متأهل مقدار نیازشان به انجام فعالیتهای جنسی، میزان تحمل فشارها، سطح برانگیختگی، آستانهی درد، میزان برانگیختگی و ابراز هیجان، سطح میتابولیزم، تحمل میزان سردی و گرمی، عناصر هیجانی آمیخته بافکرهای عمیق در مورد موقعیتها، آدمها و اشیا و... اما به این مفهوم نیست که ما روی این پارامترهای بیولوژیکی هیچ کنترلی نداریم، بهاندازهی زیادی این پارامترها سازگاری پذیر و قابلتغییر هستند. مجموع این امکانات بدون دستکاری آنها را میتوان "ریتم زندگی" نام نهاد که ما بیشتر عمر خود را با این ریتم زندگی میکنیم، مثلاً در اکثر اوقات 8 ساعت میخوابیم، تحمل گرمی کمتر و سردی بیشتری داریم، زود عصبانی میشویم، کارهای پرتحرک را دوست داریم، از تیپهای مشخصی آدمها هم بیزار هستیم و... این ویژگیها و عادات، سبکی را برای زندگی ما تعیین میکنند، در حقیقت با این ویژگیها زندگی ما در تعادل است و مشکلی نداریم، در سایهی این امکانات به درس و کار و روابط و بقیه امورات زندگی میپردازیم، این حالت مانند یک جسم در حال اهتزاز با فریکونسی متعادل و دامنهی اهتزاز ثابت میماند که با اندکی بینظمی یا فشار درحرکت جسم، هم فریکونسی و هم دامنه اهتزاز هردو بر هم میخورند. ریتم زندگی متأثر از ویژگیهای بیولوژیکی در کل و مخصوصاً متأثر از مزاج (Temperament) ما، الگوی ارتباط اولیه با پدر و مادر و کسانی دیگری که در ارضای نیازهای ما سهم داشتهاند و امکانات رشدی سالهای بعدی ما است. مجموع این عوامل چنین سبک منسجم، قابل پیشبینی و کاربردپذیر را برای ما ایجاد میکند.
عامل دیگری که در تمام فعالیتهای ما مخصوصاً در تنبلی [شرایط فعلی] میتواند دخیل باشد "تفاوت در ریتم زندگی" است، ازآنجاییکه ریتم زندگی راحت بودن یا نبودن ما را در شرایط تعیین میکند و حاصل مزاج (خلقوخو)، تجارب گذشته، محیط زندگی و ویژگیهای شخصیتی ماست، در حقیقت میزان تحمل فشار و سطح انرژی ما را نیز تعیین میکند. اگر شما در محل زندگیتان راحت و خوشحال و سرزنده هستید و تمامکارها را عادی انجام میدهید و زمانی که بهجایی دیگری میروید مثلاً ولایت دیگری یاحتا خانهی یکی از دوستان و آنجا احساس ناراحتی، کسالتآور بودن و بیهودگی میکنید، این به دلیل تفاوت در ریتم زندگی شماست که احتمالاً با تغییرات در میزان خواب و اشتها و بقیه فعالیتهای بدنیتان نیز همراه است. شما در سطح 10 از الگوی ثابتتان زندگی کردهاید و اکنون این سطح به 5 رسیده است، بنابراین کوشش میکنید از شرایط فرار کنید و از این محدودیت ذهنی و کسالت آزاد شوید. برعکسِ این موضوع نیز صادق است؛ اگر ریتم زندگیِ شما آهستهتر باشد، طوری که حداقل فعالیتها، حداقل ابراز وجود و حداقل ارتباطات را داشته باشید؛ زمانی که در موقعیتی قرار میگیرید که سطح بالایی از انرژی را نیاز دارد، آنجا دچار اضطراب میشوید و موقعیت برایتان ناخوشایند و کسلکننده به نظر میرسد.
ازآنجاییکه یکی از اثرات شرایط قرنطینه اختلال در ثبات این ریتمِ از قبل تعیینشده است، ممکن است برای تعداد زیادی از افراد مشکلاتی را ایجاد کرده باشد، یکی از این مشکلات مساله اختلال در عادتها و فعالیت های اجرایی است، بدین گونه که اگر شما قبلاً 6 ساعت خوابِ بسنده داشتید فعلاً به دلیل نداشتن برنامه خاصی خودتان را مجبور میسازید 8 ساعت بخوابید و ازآنجاییکه بدن شما به این تغییر آماده نیست باعث ناراحتی و عصبانیتتان میشود. قبلاً بودن در فضای بسته برایتان خیلی قابلتحمل نبود اما به دلیل شرایط پیشآمده اکنون مجبور هستید ساعتها در خانه بمانید و به خاطر این مساله فشار زیادی را تحمل میکنید و یا برعکس شرایط از شما میخواهد در عادات غذاییتان، سطح روابط تان و روش برخورد با فشارها تغییراتی به وجود آورید ولی ازآنجاییکه چنین الگوای را تجربه نکردهاید برایتان مبهم، سخت و تحملناپذیر به نظر میرسد و شروع میکنید به تنبیه کردن خودتان یا افراد دیگر، دچار بیحوصلگی میشوید، ممکن است به علت فشارهای موجود به رفتارهای پرخطری مانند استفاده از سیگرت، مشروبات الکلی، یا مواد مخدر روی بیاورید یا خشم تان را بهگونهای شدید و مدیریت نشده بیرون ریزی کنید و به فرد دیگری آسیب بزنید. اما در این شرایط، حالتِ معمول "حالت انفعال" است زیرا انسانِ با سطحی از بلوغ روانی و قوه ی قضاوت و شناخت سالم تحمل شرایط سخت را بر آسیب زدن به دیگران ترجیح میدهد. در این حالت ممکن است فشار زیادی را تحملکنید، در گوشهای بنشیند و غرق دنیای درون تان شوید، و به دلیل تغییر عادتها فکر کنید که هیچ کاری از دست تان نمیآید. تنبلی و اهمالکاری به حالت انجام ندادن کاری گفته میشود که زندگی شما را راکد نگه میدارد یا سبب تضییع حقوق دیگران میشود، در اینجا تنبلی شما به علت تفاوت در ریتم زندگی است.
چهکار میتوان کرد؟
مهم است ابتدا قبول کنیم ما اسیر عادتها، خصوصیات، و درمجموع "چیزهایی که انجام میدهیم" نیستیم. زیرا هر آنچه را انجام میدهیم یک نوع رفتار است که یاد گرفتهایم، پس رفتار ضد آن را نیز میتوانیم یاد بگیریم. با این سخن که "من همینطوری هستم" نمیتوان خود را از عادات رنجآور و نادرست تبرئه کرد. ما مسئول تمام فکرها، احساسات و عملکردهای خود هستیم. با قبول این امر سعی کنیم آنچه که ما را میرنجاند و باعث ناراحتی ما میگردد را تغییر بدهیم. تصمیم به تغییر ما را وادار میسازد حرکت کنیم، برای این حرکت من چند قدم را پیشنهاد میکنم؛
قدم اول؛ تمام عادتهایی که ازنظر شما ثابت و پایدار بوده و اکثر اوقات بدان گونه عمل کردهاید را یادداشت کنید، برای آسانسازی این عادت هارا در چند بخش میتوانید لیست کنید.1- مسائل و نیازهای بیولوژیکی: مثل (مدتزمان خواب، مقدار غذایی که شما را سیر میکند، اگر متأهل هستید میزان فعالیتهای جنسیتان، میزان تحرک در طول روز و...) 2- عادتها: مثل (زمان که در تلویزیون دیدن، استفاده از موبایل، کتاب خواندن، نوشتن، رسامی، رسیدگی به باغچه، خرید و... معمولاً صرف میکنید) 3- روابط: (سطح صمیمیت تان با اعضای خانواده مثل پدر، مادر، همسر، فرزندان و...، مدتزمانی که بهتنهایی صرف میکنید، مدتزمانی که با دوستان تان از طریق تلفون و... ارتباط میگیرید) 4- فعالیتهای دینی-مذهبی: مانند مدتزمانی را که برای عبادت، کارهای معنوی یا ارتقای معنویت تان بافکر کردن یا خواندن منابع دینی صرف میکردید/ میکنید. 5- موارد دیگری که معمولاً انجام میدهید.
قدم دوم؛ حالا شما به چهارچوب زندگی معمول تان دستیافتهاید؛ در این مرحله تغییراتی را بررسی کنید که در طی این مدت در این الگو ایجادشده است، اگر خودتان دقیقاً متوجه نمیشوید میتوانید از یک عضو خانواده که برای تان قابلاعتماد است در مورد تغییرات بپرسید. سپس تغییرات را با فعالیت قبل تان مقایسه کنید و دقیقاً بررسی کنید در این شرایط دچار چه تغییراتی در ریتم زندگیتان شدهاید که منجر به تحتفشار بودن و بیحوصلگیتان شده است.
قدم سوم؛ ببینید کدامیکی از تغییرات مستقیماً به خود شما ارتباط میگیرد (که البته اکثر تغییرات ناشی از مسائلی در وجود خودتان است) اما مواردی هم وجود دارند که به علت مشکلات در افراد دیگر به وجود آمده باشند. برای مسائل موقعیتی که راهحل دارند، فوراً اقدام کنید و آنها را درست بسازید و آنهایی که فعلاً نمیتوانید تغییر بدهید را رها کنید شما بعدها هم فرصت درست کردن آنها را دارید.
قدم چهارم، برای اصلاح اقدام کنید. مسائلی که مربوط خودتان میشود را سعی کنید با ایجاد تغییراتی در سبک زندگیتان در شرایط قرنطینه درست کنید. مثلاً اگر به دلیل در خانه ماندن خلق تان تنگشده است، برنامهریزی کنید که یک مدتزمانی را در بیرون از خانه، داخل حویلی، کوچه یا حتا در محل تان با رعایت کامل موارد پیشگیری قدم بزنید یا در حویلی یا خانه به فعالیتهای پر جنبوجوش تر تان در حد امکان بپردازید. یا اگر حسرت روزهای که خوش میگذشت را میخورید و این مساله بر غمگینیتان افزوده است؛ این فکر را زیر سوال ببرید و تغییر بدهید به این دلیل که اولاً شما میتوانید بیرون بروید و به فعالیت بپردازید اما به روش متفاوتتری. دوماً این شرایط موقتی و گذرا است و تا ابد باقی نمیماند. اگر عادتهای غذاییتان تغییر کرده است بعد از بررسی باید سعی کنید آن را اصلاح بسازید زیرا ممکن است بر عزتنفس تان تأثیر گذاشته و شما را درماندهتر سازد.
تکمله: درکل حفظ ریتم زندگی برای آرامش خیال و تحمل شرایط زندگی لازم و ضروری است، شما نیاز دارید الگوی زندگی چندین سالهی تان را بیابید، این مقاله به شما یادآوری میکند که ابتدا ریتم زندگیتان را شناخته و سپس بینظمیهای که در آن به میان آمده است را با برنامهریزی و سعیتان درست کنید در غیر آن ممکن است حالت انفعال منجر به درماندگیتان شود.
به ادامهی بخش اول در مورد علتهای غیر جسمی تنبلی و ارائه راههای تغییر این نگرشها، در این مقاله میخواهیم به مهمترین عامل گرایشی شایع در تنبلی اشارهکنیم.
عمدهترین گرایش (Attitude) شایعِ تنبل ساز؛ گرایش "رنج گریزی" است. اعتقاد سخت و جزمی در این مورد که زندگی کردن باید زحمت کمتر و لذتهایی بیشتری داشته باشد، باید بتوانیم کاری پیدا کنیم که با حداقل زحمت، بیشترین مفاد را به دست بیاوریم، بیشتر بخوابیم، تفریحات بیشتری داشته باشیم و... این نگرش پیامدهای گوناگون و گاهی مشکلآفرینی را به همراه دارد؛ فرد میتواند در سایهی چنین نگرشی به خواستههای لذت بخشی اولویت بدهد که نیازمند زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی مانند صداقت، همدلی، شجاعت و تواضع است و به بهای فدا کردن این اصول که کیفیت زندگیِ ذهنی را مشخص میکنند به آن لذت مطلوب خویش برسد. گرایش رنج گریزی افراد را مدام در مقام مقایسه با دیگران قرار میدهد و فرد مقایسهگر چنین میپندارد که دیگران در رفاه و آسایش هستند و هیچ مشکلی ندارند چرا من اینگونه نباشم. در این مورد مولانای بلخ داستان فردی را بیان میکند که میخواهد همهچیز آماده و بدون زحمت در اختیار او قرار گیرد و سال هاست به این امید کاری انجام نمی دهد، اما برایش میگویند این آماده بگیری خیلی نادر است، آنچه نتیجه بخش است همان کار و فعالیت توست...
کان فلانی یافت گنجی ناگهان من همان خواهم مه کار و مه دکان
کار بخت است آن و آنهم نادر است کسب باید کرد تا تن قادر است
همیشه تلاش و رنج برای نوع انسان فضیلت بوده است. اگر به تمدن قدیم مصر، یونان و روم و تمدن شرق نگاه بیندازیم آثاری از تلاش انسانها بر سنگ، ساختمانها، مجسمهها و اشیا کاملاً مشخص است و ما آن را به دلیل اینکه دستساز بشر بوده قدر میگذاریم و قیمت زیادی بابتش میپردازیم، این تلاشها زندگی بشر و تاریخ ما را ماندگار کرده است و این مردانِ رنج طلب تاریخساز بودهاند. حقیقتاً رنج زمینهساز لذت است، وقتی در کاری نهایت تلاش میکنید و نتیجهی آن را به دست میآورید برایتان ارزشمند و بسیار لذتبخش است. اگر تمام امکانات برای پیشرفت و رفاه زندگی مساعد بود ما دیگر از خرید اشیای جدید، روزهای رخصتی، پیدا کردن یک دوست، شروع یک کار و... هرگز لذت نمیبردیم. نباید دنبال زندگی راحت بود، باید دنبال زندگی ارزشمند بود. وقتی امیدوارانه تلاش میکنیم تا چیزی به دست آوریم خودِ این تلاش لذتبخش است، مهم نیست به چه نتیجهای میرسد. از آوان خلقت ما انسانها در سختی آفریدهشدهایم تا باهمت و کارِ خویشتن تسهیلات را برای زندگی فراهم کنیم، وقتی مغایر این گرایش حرکت میکنیم- رنج گریز میشویم، کسالت و تنبلی و به دنبال آن ناامیدی و پوچی بر ما غلبه میکند.
هیچگاه فقیر بودن و نداشتن امکانات توجیه قابل قبول برای انجام ندادن کار مؤثر نیست، ممکن است شما به دلیل محدودیتهای مالی، یا نداشتن واسطه و شناخت دچار مشکل شوید اما وقتی بهصورت معنادار تلاش میکنید و این تلاش ولو به نتیجهای هم ختم نشود، حس درونیتان موثریت را برای شما حفظ میکند و چهبسا این تلاشها به نتیجهای عینی نیز برسد، مهم این است که به اصل تلاش و زحمت و فعالیت ارزش بدهیم نه به آنچه که نتیجهای آن است.
چهکار میتوان کرد؟
اول، باید گرایش رنج گریزی را به چالش کشید. باید با خود فکر کنیم چه نوع زندگیای را میخواهیم؛ زندگیای که پر از چالش و سختی اما کشف چیزهای جدید و هیجانانگیز است، توأم با رشد و کسب جایگاه شایسته و اعتبار و سرمایه اجتماعی است که حتماً نیاز به تحمل رنج دارد. اما این رنج با عذاب و درد فرق میکند، رنج اینجا به مفهوم سختی، پشتکار و پشت کردن به لذتهای کوتاهمدت است. یا زندگی را طلب داریم که مدام مارا در حسرت قرار میدهد، همیشه نگران هستیم نشود اتفاقی بیفتد که ساحهی امن مرا تهدید کند، زندگی یکنواخت و منفعل که وابسته بودن به دیگران برای رفع نیازهای ما ویژگی اصلی آن است.
دوم، اگر تصمیم گرفتیم که زندگی نوع اول که همان زندگی تعریفشده برای یک موجود انسان است را انتخاب کنیم، باید بدانید این کار نیاز دارد اول ساحهی امنی که برای خودتان ساختهاید و در آن خفتهاید را ترک کنید و این کار سخت است، اما شدنی است. ببینید چهکار میکنید و چه عادتهایی دارید که زندگیتان را یکنواخت ساخته و عمر باارزش تان را بیهوده در آن صرف میکنید، اگر خوابیدنِ زیاد است باید آن را محدود کنید، اگر استفادهی زیاد از شبکههای اجتماعی است باید بجای آن کار مؤثرتری را ولو با سختی و رنج همراه باشد انتخاب کنید. مثلاً کتاب بخوانید، روی نوشتن یک کتاب فکر کنید، چیزی بکارید، ورزش کنید، یا حداقل ارتباط اجتماعیتان را تقویت کنید. مهم این است که ساحهی امن تان را ترک کنید، این ساحه ممکن است اضطراب کمتر و راحتی بیشتری با خود داشته باشد اما شمارا روزبهروز منفعلتر میسازد.
سوم، فهرستی از فعالیتهایی ترتیب کنید که میتوانید بهجای وقتگذرانی آنها را انجام بدهید. سپس بااراده و پشتکارِ تمام بر هرگونه وسوسه در انجام ندادن آن غلبه کنید. این کار را میتوانید به این صورت بهتر انجام بدهید (اول کاری را انجام دهید که قبلاً انجام نمیدادید و برایتان سخت بود وقتی آن را تمام کردید کاری را که دوست دارید به دنبال آن انجام بدهید، و هیچگاه این ترتیب را تغییر ندهید) مثلاً اگر کتاب خواندن برایتان سخت است، اول کوشش کنید کتاب بخوانید و وقتی به هدفتان رسیدید فعالیت لذتبخش مثل تلویزیون دیدن و... را انجام بدهید.
پنجم، زندگی افرادی را مطالعه کنید که برایتان حسرتآور است و دوست داشتید چنین زندگی داشته باشید. با دقت زندگی گذشته و حال وی را مطالعه کنید ببینید آیا آنها این شرایط را آماده دریافت کردهاند یا برای به دست آوردن آن تلاشی هم انجام داده است.
تکمله: هیچچیزی نمیتواند غیر از اراده و تصمیم خودتان بر اینکه میخواهید چگونه زندگی کنید این گرایش را تغییر بدهد. تغییر دادن شرایط فیزیکی شاید راحتتر از گرایشهای ذهنی باشد، پس میتوانید از محیط زندگیتان شروع کنید، از مرتب کردن جای خواب تان تا زودتر بیدار شدن، تا کمک در خرید سودای خانه و... مهم این است که ساحهی امن تنبل ساز را ترک کنید.
ادامه دارد...