Psychology for change

Psychology for change

وبلاگ تخصصی روانشناسی با تمرکز بر سلامت روان و اختلالات کلینیکی
Psychology for change

Psychology for change

وبلاگ تخصصی روانشناسی با تمرکز بر سلامت روان و اختلالات کلینیکی

تفکر قالبی، پیشداوری و تعصب


    تفکر قالبی به عنوان یک تصور کلی و بدون انعطاف در ذهن انسان که در قضاوت های او مورد استفاده قرار می گیرد، نوعی خطای ادراکی است و مخصوصأ در تجزیه و تحلیل پیش داوری به کار می رود یعنی زمینه ساز پیشداوری می گردد. در تمام گروه های اجتماعی این تصور وجود دارد که در نوع گروهی برتر از دیگران اند، مثلأ؛ رو حانیون فکر می کنند گروه شان برتر از دیگران است زیرا وظیفه ی ترویج احکام دین را دارند. حُکام فکر می کنند بهتر از دیگران اند، چون وظیفه ی اجرا و وضع قوانین را دارند و به همین ترتیب ملیت های مختلف برای برتر جلوه دادن خود از دیگران، دلایلی مانند: اصیل بودن، قوی بودن، مدنی بودن و... را عنوان می دهند.

    این طرز تفکر اغلبأ اشتباه است، و منشاء آن زمانی است که یک شخص در ذهن خود از یک ملت تصویری می سازد و سپس آن را در مورد تمام افراد آن ملت صادق می داند، مثلأ؛ اینکه تمام پشتون ها جنگ طلب و اغتشاش گر اند، یا تمام هزاره ها خرافه گرا و نادان اند، یا تمام تا جیک ها پوک و تو خالی اند. این قالب ها فقط ساخته و پرداخته ی ذهنی شخص است که ادراک خودرا در آن جای می دهد و از این طریق به ادراکات خود رنگ خاصی می بخشند. تفکر قالبی اکثرأ تابع نادانی، تنبلی ذهنی، خودخواهی یا کینه و عصبیت های آشکار و نا آشکار است که در مورد یک گروه، یک ملت، یک طبقه اجتماعی یا یک شی ساخته می شود و به هیچ صورت حاصل تجربه ی مستقیم با واقعیت نیست، پس به هر اندازه ذهن بسته و دانش کمتری داشته باشیم به همان تناسب افکار قالبی بیشتری تولید می کنیم.

    برخی از پژوهشگران پیشداوری را که نتیجه ی تفکر قالبی است، از صفات باطنی جامعه ی بشری می دانند، یعنی اینکه به مجرد تماس دوگروه متفاوت با هم دیگر، پیشداوری ظهور می یابد در نتیجه اینکه در دنیای نامتجانس ما همیشه پیشداوری وجود خواهد داشت. و بر اساس رویکرد تکاملی؛ حیوانات نسبت به همنوعان ژنتیکی خود گرایش عاطفی بیشتر ی دارند بنابر این تعصب پدیده ی ساختاری و یکی از بخش های اساسی میکانیزم بقا است که این کار سبب بر انگیختن عطوفت در خانواده و سبب کینه و عداوت نسبت به افراد خارج از این دوره می باشد و با توجه به اینکه ما انسان ها از دیگر حیوانات متمایز هستیم شاید برعکس این امر، تمایل طبیعی سرشت ما مهربانی، همراهی و کمک باشد، اگر صحت این نظریه را بپذیریم پس می در می یابیم که تعصب طبیعی نیست بلکه فرهنگ، خانواده و وسایل ارتباط جمعی می تواندمارا وادار سازد تا نسبت به افرادی که با ما تفاوت دارند تمایل منفی داشته باشیم. به هر صورت روانشناسان اکثرأ معتقد اند که اکثر تعصبات و پیشداوری از طریق آموزش منتقل می شود، به ما می آموزند متعصب باشیم، زیرا در کودکان نفرت از نا همانند اصلأ دیده نمی شود.

    با توجه به اینکه پیشداوری برای طبقه ی حاکم منافع مادی دارد، اما به منظور زنده گی مسالمت آمیز اصلأ به نفع توده ی مردم نخواهد بود تا خودرا درگیر این مسایل ساخته و ابزاری به منظور بهره بری طبقه ی حاکم قرار بگیرند، زنده گی توام با همدیگر پذیری و درک تفاوت ها، زنده گی انسانی است. مخصوصا برای طبقه ی تحصیل کرده و کسانی که در صدد تعقل گرایی و دوری از تعصبات و جهالت اند لازم است تا به اتکا به معیارها و پژوهش های انجام شده مبنی بر کاهش تعصب خودرا به آگاهی یی مجهز سازند که به خاطر جهل و جمود فکری، ابزار استفاده ی گروهی سودجو قرار نگیرند، با تکیه بر اصل اِسناد (برای فهم چگونگی رفتار دیگران نباید تنها به علت وقوع رفتارها بسنده کرد بلکه در ضمن آن باید در صدد فهم چرایی رفتار های دیگران نیز بود، زیرا نتایجی که در مورد رفتارهای دیگران به دست می آوریم بر نحوه ی ارتباطات ما با دیگران اثر می گذارد) به راحتی می توان با تفکر قالبی مبارزه کرد و عقلانی اندیشید، و با روش های عملکردی و تربیتی درستِ خویش نسل عاری از تعصب را تقدیم کرد.